همزمان با فرارسیدن شب یلدا، بهعنوان بلندترین شب سال تقویم هجری شمسی که آیین و مراسم خاصی بین مردم ایران و کشورهای ایران فرهنگی دارد، معصومه ابراهیمی یکی از پژوهشگران فرهنگ عامه که مدیریت انتشارات فرهامه را هم به عهده دارد، یادداشتی نوشته است. ابراهیمی در اینیادداشت به یک دوگانگی فرهنگی در ناخودآگاه ایرانیان پرداخته است.
اینپژوهشگر در یادداشتی که در ادامه میآید، درباره باور ایرانیان باستان و چگونگی بهوجود آمدن شب یلدا نوشته و مساله دوگانگی یا دوگانهانگاری نهفته درضمیر ایرانیان را کند و کاو کرده است. به قول ایننویسنده، شب یلدا در باور ایرانیان، شبی بود که در آن نور و ظلمت و نمایندگان خداوند و شیطان با یکدیگر مبارزه میکنند.
مشروح متن اینیادداشت را در ادامه میخوانیم:
«در خانواده ما تا چندین و چند سال «شب چله» یا «شب یلدا» با احساسات متناقض خاصی درهم آمیخته بود. برای من و خواهر و برادرهایم یلدا و سفره خوش آب و رنگش یعنی دورهمی، شادی، بازی و آجیل و شیرینی. اما برای پدرمان شب چله یادآوری تلخِ از دست دادن مادر بود. مادری مهربان و فداکار که درست شب چله به اصطلاح «سرِ زا» رفته بود. برای همین پدرم همیشه میگفت شب چله شبِ نحسی است! حتی به ابتکار مادرم و برای احترام به احساسات پدر، تا چندسال ما یکشب قبل یا بعد از شب چله مرسوم، مراسم شب چله را در خانه مان برگزار میکردیم. اما به تدریج این رسمِ خانوادگی ما ورافتاد. چون اقتدار و فراگیری شب چله و جنب و جوش مردم مقاومت ما را درهم شکست و ما را از خودسری و بدعت بازداشت. البته پدر به هرحال در سررسید هر شب چله با دست پُر، پاکتهای آجیل و هندوانه و انار را به خانه میآورد و به قولی بساط ما جور بود. منتها درون پدر توأمان از شادی و غم و نگرانی آکنده بود. پدر و البته با همدستی مادر، در این شب مراقبتر بودند و مدام ما را از هر شیطنتی پرهیز میدادند و در هرکاری بیشتر احتیاط میکردند تا مبادا دامن ما را شومی این شب فرا بگیرد. خلاصه برای پدرم شب ناخجسته یلدا تمام نشدنی بود!
تا وقتیکه متخصص فولکلور و مردمشناس شدم، خیال میکردم این ماجرا یکی از آن وسواسها و عادتهای مهجور خانوادگی بوده که بیان آن شرمآور است و چون «رازِمگو» باید در سینه تکتک اعضای خانواده ما حفظ شود. لکن امروز که در پی هر علتی برای رفتارهای آیینی مردم میگردم و لابلای کتابها و اسناد جستجوگر نماد و نشانهای کهن از چراییها هستم، دریافتهام که در ناخودآگاه همه مردم این دوگانگی حسها نهفته است. زیرا در ورای جشنهای شادیبخشی همچون شب چله و حتی نوروز و مهمتر از همه سیزدهبدر گونهای پنداره نحوست وجود دارد. طوریکه بیراه نیست اگر بگوییم اصولاً علت برپایی جشن، شببیداری، شادخواری، پایکوبی و دورهمی در واقع هراسی بوده که مردم از شومی و نحوست داشتهاند.
در جهان بینی کهن آریایی، ثنویت همه اندیشهها، باورها، آیینها و سنتها را تعیین میکرده است. دوگانهانگاری یا دوآلیسم کهن یعنی باور به وجود جهان مبتنی بر دو آفریدگار یا دو مبدا عالی از اندیشههای بنیادین آریاییها پیش از گرویدن به آیین زردشت بوده است. ثنویت مآخوذ از میترائیسم است و در دین زردشت مردود شمرده شد و بهشدت بر یکتاپرستی عناصر مزدیسنا تاکید شد. با این وجود اندیشههای ثنویت گهگاه در آموزههای زردشتی دیده میشود و در متون آن بهویژه در گاهان به چشم میخورد. این موضوع را دانشمندان بهگونههای مختلف توجیه و تفسیر میکنند. حتی روحانیون زردشتی ادیان مانوی و زروانی را بهعلت روایت متفاوت از مزدیسنا و اعتقاد به ثنویت و عناصر میترایی، از مصادیق بدعت و انحراف شمردند. به هر حال آنچه آشکار است روشنایی و روز، آفریده اهورامزدا و تاریکی و ظلمت از آفریدههای اهریمن است.
سیاهی و سرما برای اهریمنان و دیوانِ زیانکار فرصت جولان و رخصت زیانکاری است تا بر جهان روشنایی و گرما بشورند و با ناپاکی و زشتکاری آفریدگان اهورامزدا را از میان ببرند. در واپسین روز پاییز، گردش کیهانی اتفاق میافتد و از فردای آن روز نور و خورشیدی دیگر متولد می شود. از اینجاست که نام «یلدا» پدیدار می شود. لکن تاریکی اهریمن تلاش می کند تا از میلاد خورشیدِ نو جلوگیری کند. پس نیرومندتر از همیشه و با هرچه زیانکاری و پلشتی است، آفریدگان اهورامزدا را به کام خود میکشاند. شب دراز یلدا زمان دستدرازی و جولان دیوان به جهان روشنایی است و در آن، جدالی خونین میان ظلمت و نور در میگیرد. تاریکی با نور میجنگد تا از زایش خورشیدی تازه جلوگیری کند. از اینرو در هجوم اهریمن و دیوان در شبی دراز، باید مراقب شومی و ناخجستگیها بود تا تاریکی اهریمن که از همیشه گستردهتر است، ما را به درون خود فرونکشد. بهترین کار دادن فدیه و هدیه و قربانی بهصورت خوراکیهای مختلف است. بر این اساس مردم با افروختن آتش و شبزندهداری و دورهم نشستن، پایکوبیهای آیینی و درهم شکستن سکوت و خواندن دعا و سرود به درگاه اهورا مزدا دیوان را در درازترین شب و پایدارترین تاریکی سال از اطراف خود دور میکردند. پاسداری از اجاق و آتش خانه و دور آن نشستن و روشن نگه داشتن آن تا صبح، خطر هجوم دیوان تاریکی را کاهش می داد. بهاینترتیب تا برآمدن خورشیدِ نوزاده بایستی مراقب همه رفتار و اعمال بود و شب دراز را با احتیاط کامل به صبح رساند.
پژوهشگران از نبود شواهد و منابعی که از یلدای پیش از اسلام حکایت کند، گزارش میکنند. به نظر میرسد به رسمیت نشناختن این آیین کهن از سوی روحانیون زردشتی به امحا و یا عدم درج آن در متون دینی انجامیده است. لکن مردم فارغ از همه این قیل و قالها به آیینهای کهن نیاکان خود وفادار ماندهاند. چنانکه تا امروز در پیوند با نیاکانشان برای تولد خورشیدی نو و رستن از تاریکی، یلدا را جشن میگیرند و با آتش افروختن و گرم نگه داشتن خانه، شادیکردن و دورهم نشستن و شب چره خوردن و سرود خواندن و پایکوبیکردن از نحوست و شومی این شب میکاهند.»
۵۷۵۷